سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به قـلم بهـــار

 

همان زمانی که تپش قلب،امانت را بریده بود،

نفس هایت،بریده بریده حضورشان را اعلام می کردند،اشک هایت دیگر توانی برای جای شدن نداشتند،

همان موقع بود.

که دیگر نه همدردی،دردت را می فهمید،

و نه طبیبی، حالت را.

چشمهایت را بستی.

حضورت دستی را روی قلبت احساس کردی.

حرکت قلبت را حس نمی کردی...از تندی.

گرما،بر خلاف همیشه آرامت کرد.

سکوت کردی .

 

سکوت و سکوت و....سکوت.


[ یکشنبه 90/5/16 ] [ 11:28 عصر ] [ بهـــار ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

بهـــار
بیا حواسمان را پرت کنیم...مال هر کس دورتر افتاد.. عاشق تر است.... اول من.... حواسم را بده تا پرت کنم.....!
آرشیو مطالب
امکانات وب